گریه نکن خواهرم  ...

درخانه ات درختی خواهد رویید و درختهایی در شهرت و بسیار درختان در سرزمینت

و باد پیغام هر درختی را به درخت دیگر خواهد رسانید و درختها از باد خواهند پرسید :

               در راه که  می آمدی سحر را ندیدی !؟

                                                                            سووشون - سیمین دانشور

---------------------------------

به زحمت توانستم بنشینم و بنویسم ... نخواستم دلواپس بگذارمتان و بروم ...

برایم دعا کنید ! چونان که من برای شما ، و به یاد شما .

سال نوی تان پیشاپیش مبارک و میمون .

اگر از تک تکتان نام نمیبرم دلیلش این نیست که به یادتان نیستم . همگی تان را دوست میدارم .

برمیگردم روزی ... اگر عمری باقی بود .

http://www.persian-star.net/1389/12/24/blackblue/46.jpg


دلم برای عاشقانه های بی سر و ته و مذخرف 16-18 سالگیم تنگ شده ...

عجب خری بودیم ها !!!!

و خدا را از اون بابت شاکرم که هرگز پی اون دعاهای مسخره مو نگرفت و برآورده شون نکرد ...چقدر هم که اصرار و پافشاری میکردیم !!!

-------------------------

پ ن : تا وقتی بتونم بیام ، هستم در خدمتتون

بعدن نوشت : قرآن را ختم کردم بالاخره ... ازهمان اول قرارم بود ثواب ختمش برای پدرشوهرم باشد ... یعنی عموی پدرم ! خدا کند به دستش برسد این تقدیمی .


امروز هم مثل باقی روزهاست . علی خانه نیست . بهار ، پویا را چسبیده و کارتون هایش را . پیرزن هم که مثل همیشه ی خدا ...مانند همیشه ی همیشه است . من دارم توی هال قدم میزنم تا درد های عضلانی را مثلا تسکین دهم . من دارم توی راه رفتنم به روزهای از دست رفته و روزهای آتی و پیش رو فکر می کنم مدام . و چقدر دلم میخواست امروز اسمش جمعه نبود و من درد نداشتم و علی خانه بود . و چقدر بیشتر دلم می خواست رفیقی بود که مرا سر میزد و حرف میزدیم ؛ شاید از یاد میبردم دردهایم را . و چقدر بهتر میشد که پیرزن اینهمه سئوال و حرف و زخم نداشت توی دهانش . بد نمیشد اگر جمعه ها اسمش روز تعطیل نبود . خاک بر سر این تعطیلی ها شده ایم بخدا ...
--------------------------------------
پ ن : خوش به حال علی که لااقل می داند دارد برای خودش کاری می کند با این ازمون دکترای الکی هم که شده !
پ ن: بسکه تقویم را چشم دوختم و روزها قد کشیدند ، از هر چه 15 ام است دل آشوبه ام میگیرد .

پا به ماه ! ویارش گرفته ... ویار کاشتن نهالی هرجا ، هرکجایی ؛ فرقی نمیکند جا و مکانش ... زمان اما باید دقیقا چیزی بین حالا و الان باشد .

پا به ماه ! با تمام سنگینی جسم و جانش ، نفس نفس درخت می خواهد . انار و سیب و گلابی اش فرقی ندارد . کاشت مهم است ... توی گل و ماسه ریشه دواندنش مهم است ...

-----------------

پ ن : با اینکه نه از باغ و باغبانی سر در می آورم ! نه عرضه ی آب دادن به یک گلدان گل ( پدر همیشه میگفت )، اما امروز عجیب دلم میخواست برای زمین کاری کنم . نهالی بکارم . 


کسی  به در کوبید

بلند شد

موهایش را مرتب کرد

در را باز کرد

باد بود

برگشت

آشفته مو

از : شهاب مقربین

-------------------------

حیف، حیف، فرصتی نیست برای آب شدن در آفتاب
این خواب می پوشاند، دست های تـو را و قلب مرا
دانلود


دیشب جایی بودیم . توی یک مهمانی . بهار توی اتاق با بچه ها، گرم بازی بود .

من ، کنار علی ... یکی آمد جلو و خواست از عمو و زن عمویش عکس بگیرد .

با خودم گفتم :وااااااااای توی این وضع ؟ روزهای آخر 8 ماهگی !

کوتاه آمدم . گرفت .

همیشه در کنار علی عکس هایم زیباست ... چهره ام زیباست ...

-----------------------------------

پ ن: در فرصتی با رمز ، می گذارم برایتان ! باید فکر کنم ...

درد نوشت : نکند روزهای قرص اعصاب برگردد !!!! نکند از زندگی دوباره سیر شوم وقتی ، زمانی !

ثبت شود لطفا : دلم میخواهد ، بچه هایم فقط کنار علی بزرگ شوند اگر نبودم زمانی ! اگر برگشتی نبود از آن اتاق ! به کار و بار علی و احساسش کار ندارم ! به اینکه با کی ، بعد من ، روزگار بگذراند ! اما بهار ! خصوصا بهار ! به هیچ زنی نباید بگوید :مامان ! جز من که برایش می میرم هر لحظه ...هر روز ... هر شب .


s5545_080620121572.jpg


دست خودشان نیست

وقتی از فرط معصومیت

با تابشی از جنس عشق

روح های ولگرد بعدازظهر را

بر نیمکتی سنگی

کشتار می کنند ،

چشم هایت .

از : مصطفی مستور

گاهی ، مثل امروز ...

دلم از خودم میگیرد ... مایلم جای هر کسی باشم جز خودم !

--------------------------

روز نوشت : جزء26 هم دارد تمام میشود ... باید ختمش کنم پیش از عید !

درد نوشت : صدای شیون از کوچه پشتی می آید و من کاری از دستم برای هیچکس برنمی آید !

ثبت شود لطفا : دریافته ام ! برای من ، هیچکس به خوبی علی نمی توانست باشد !

نمی شود دوستت نداشت

لجم هم که بگیرد از دستت

نهایتش این است که

دفتر چه ی خاطراتم

پر از فحش های عاشقانه می شود…

از : مهدیه لطیفی