دارم میرم شیره کش خونه. معتاد شدم، دارم میرم بعد از اینکه مواد کشیدم جُرم و جنایت کنم. آدم بکشم،مگه نمی دونی مامان !من همیشه لایِ مجله فیلمام یه مسلسل قایم میکنم باهاش شبا آدم میکشم، بعد دم صبح دوباره میرم شیره کش خونه. کلی تو این مدت آدم کشتم؛ واسه این که منو نشناسن سبیل مصنوعی میذارم، اااااااااا... مامان سبیل مصنوعی عای من کجاس؟  به خاطرِ همینه که شبا هذیون میگم؛ چون دسته های مافیایی دنبالمن؛ دارن نقشه میکشن این خونه رو با دینامیت بترکونن...یکی از همین شبا هر سه تامون تیکه تیکه می شیم و می ریم هوا.عوضش وقتی مردیم تو هم برا این که حوصله ت سر نره از خواستگارات تعریف کن... یه چیزی بهت میگم مامان ، آدم بمیره بهتر از اینه که خل باشه ولی فکر کنه سالمه ...
 
صابر ابر- بهرام توکلی

هر نتی که از عشق بگوید
زیباست
حالا
سمفونی پنجم بتهوون باشد
یا زنگ تلفنی که در انتظار صدای توست

من تعجب می کنم

چطور ، روز روشن

دو هیدروژن

با یک اکسیژن ترکیب می شوند

و آب از آب تکان نمی خورد !

 

از : اکبر اکسیر

من از آنهایی که در باور خود همیشه حق دارند، متنفرم


گاهی اپیدمی می شود عصرهای جمعه ... تمام روزها و شبهایت دردشان می شود همان درد ... دلگیر ! بغرنج ! واکسن هم که ندارد ... باید سوخت ‌٬ باید ساخت ٬ روزها و شبهای اینگونه ای تمامی ندارد ... این منم که باید برخیزم از این رخوت ! انگار

-----

پ ن : بزودی در این مکان یک آدم جدید با روحیات جدید خواهد نوشت : همه چیز رو به راهه !

پ ن : خودم باید برای خودم و این زندگی غبار گرفته ٬ دستمال شوم

پ ن : به یمن رمضان و روزهایش به خدا نزدیکتر می شوم ... یقین دارم !

مثل اسفند به بی تابی خود خشنودم                           جگر سوخته را طاقت ایوب مباد!

مستقیم ام به صراط تو، ولی دل که چنین          مست "انعمت علیهم" شده مغضوب مباد

دلم از این سحری خوردن های دو نفره میگیره ... یاد خونه پدر به خیر ؛ اونهمه آدم چطور دور اون سفره جا میشدیم ؟ دلم میگیره ... دلم از روزهایی که فقط یادش باهامه میگیره ... تازه باید افطارهای دو نفره رو هم عادت کرد ... افطارهایی که هیجان اون روزها رو نداره ... ۵ ساله که خبری از اون هیجان ها نیست ... خانه ی پدری جای خوبیه که همه زود ازش خسته میشن و دیر قدرشو می فهمن ... جای امن ... با دغدغه یا بی دغدغه ، فرقی نمی کنه ... جای خوبیه

کاش یک هفت تیر داشتم

 ! می رفتم سراغ سه نفر ... باقی گلوله ها را هم می انداختم دور

! می باید که آدم ها قدر مرا بدانند بخاطر این فداکاری ام ...

! فکرم را ٬دل آشفته ام را ٬ و گذشته را باید بفرستم آن دنیا

خیلی ها از دست این سه تا عاصی اند

خب ... حالا

 !!! هر کی موافقه دستش بالا

! تنهاتر از اونم که بگم امشب هم میگذره ؛ فردا دیگه تنها نیستم

 ! چقدر دلم حرف میخواد ... این سکوت داره دیوونه م می کنه