عین . کاف

همان اوایل بازی،نتیجه را حدس زدم. پس  نشستم "مسافر"کیارستمی را دیدم .

 کیارستمی!ای کیارستمی خوب!ای کیارستمی بینظیر!روحت قرین رحمت با اینهمه حوصله ات. با اینهمه تفکر عجیبت در سالهایی که هیچکس به هیچ چیزی فکر نمیکرد. تو آثاری از خودت به جا گذاشته ای که تا ابد میشود نشست و دید و پشیمان نشد. میشود نشست و دوباره دید و در همان دوباره دیدن هم چایت سرد شود و حواست از کل دنیا پرت ...

کیارستمی خوب من!  که حواست به قومیت ها بوده . به لهجه ها. به جاهای دور و پرت‌. به روستائیان. به بچه ها. به مدرسه ها و کتابها. به تربیت ها. به مظلوم بودن ها و بی دفاع بودنها. به صادق حرف زدن ها ...

چطور یک نفر میتواند حواسش به اینهمه چیز باشد موقع فیلم ساختن؟عجول نباشد. حوصله خرج کند. زاویه های خوب پیدا کند. بازیگرها و چهره های تکراری را به کار نگیرد. کیارستمی عزیز من! روحت شاد که رسالت خود را به بهترین شیوه به سرانجام رساندی. ای یکتا!ای خاص!ای متفاوتِ خوب ... یادت و نامت جاودانه ...

پ ن : هربار از سالها قبل تا به امروز با دیدن هر اثر و دوباره دیدن اثری از این مرد،من همینقدر هیجان زده و مبهوتم تا ساعاتی ...

با تقدیم موسیقی ویران کننده ی : Earth از Hans zimmer به روح پر فتوح عباس کیارستمی عزیزم 

نظرات 1 + ارسال نظر
علی جمعه 6 مهر 1397 ساعت 13:48

زیبا بود ارغوان جان...با احساس نوشتی ...لذت بردم

ممنونم از همراهیتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد