بعداز ظهر لوبیایی ...

صدای نق و نوقش از توی کابینت می آید . پاهای تپل و کوچک و سفیدش را جابجا میکند . از آن پشت پیداست که تا گردن سرش را فرو کرده وسط نخود و لوبیاها و عدس ها ...

با حرص و اندکی غیظ از جا برمیخیزم و میروم سمتش . دستش گیر کرده توی شیشه ی لوبیاها . مشتش را گره کرده ... لوبیاهای قرمز ، همچین یواش یواش از لای دستش برمیگردند توی شیشه و کیان هنوز حاضر نیست مشتش را رو کند . شاید اگر روزی دیگر بود و زمان و ساعتی متفاوت ، یک قرن هم که اصرار میکرد و التماس ،اجازه نمیدادم با دست پر برود سر اسباب بازیهایش چه که لوبیا می پاشید وسط هال . اما برایش یک کاسه پر کردم و راهی اش کردم . با شعف می برد میریزدشان توی کامیونش و از آنجا توی ماشین های کوچکترش . همان دوازده ماشین کوچولوی بامزه که ترافیک هم دارند گاهی آن وسط مسط ها . حالا دوازده ماشین بند انگشتی لوبیا بار زده اند :) به عروسک ها تعارف میکند . عروسک های بی تفاوت بهار ... و به تلویزیون و به فرشها . دانه دانه . 

خب ! مهربان بودن و مادر خوب بودن این بدبختی ها را هم دارد :)


*کلاس اول بهار هم تمام شد ،دیروز جشن الفبا داشتند . مادرها انگار که آمده بودند عروسی . خداوکیل یک شینیون هایی  گذاشته بودند بیا و ببین . بچه ها که دیگر نگو از پشت سرخاب و ماتیک ، معصومیت شان به فنا رفته بود :)) دلم از آنهمه نقاب کوچک و بزرگ گرفت ...


نظرات 15 + ارسال نظر
زری شنبه 30 خرداد 1394 ساعت 00:12 http://asemam-abri.blogsky.com/

تموم حرف من به دوستام که بچه دارن اینکه
تو رو خدا اجازه بدین بچه بچگی کنه هی بهش نگید نکن هی نگید نریز بشین
بچه یعنی شیطونی یعنی ریختو پاش یعنی در همو برهمی
خوبه که اجازه دادی بریزو بپاش کنه دمت گرم لایک داری

آوا سه‌شنبه 19 خرداد 1394 ساعت 21:23 http://ava-life.blogsky.com

یعنی عاشق این خرابکاری های بچه هام

nasim یکشنبه 17 خرداد 1394 ساعت 11:07 http://zanzouleh.blogsky.com/

مبارک باشه عزیزم به سلامتی مادر یه دختر با سواد شدی. من به این مامانا حسودیم میشه هیچ وقت نمیتونم کله سحر اونجوری به خودم برسم . بچه هایی که آرایش داشتنو میزدی . راستی کوچ کردم جای جدید

ب سلامتی.خوب کاری کردی.مبارک

مامان نازدونه ها یکشنبه 17 خرداد 1394 ساعت 10:44 http://nazdooneha.blogfa.com

از تصور گل پسرمون تو اون حالت کلی قربون صدقش رفتم از طرفم ببوسش
باسواد شدن بهار جان هم مبارکه انشالله تو لباس فارغ التحصیلی از دانشگاه ببینیش

فدای تو با این احساسات و آرزوی زیبات.میبوسمت

آلما یکشنبه 17 خرداد 1394 ساعت 08:44

سلام ارغوان جان
خوبی خواهر
ازشیطنت کیان گفتی یادم رفت سالهای نه چندان دور نیما پسرم که کارهرروزش بودبیرون آورون کاسه وقابلمه و...ازکابینت ونشستن وسط ظرفها و بازی دلچسبی ک درکنار حرص خوردن ...دلم غنچ میرفت برای خوشحالیش:لبخند
ودرآخر عزیز خواهر ببخش که کم هستم یا گاهی نیستم
همیشه بیادتم

آلماجونم.درک میکنم عزیز دلم.هرجا هستی خوب و خوش باشی.بوس

هما شنبه 16 خرداد 1394 ساعت 14:42

سلام من تازه باهات اشنا شدم منم یه دختر هفت ساله دارم به اسم بهار که اونم کلاس اولو تموم کرد منم بختیاری هستم از اشناییت خوشحالم

هما جان‏!خوش اومدی و بی اندازه خوشحالم از آشناییت

شقایق جمعه 15 خرداد 1394 ساعت 15:58

بچه هاى هفت ساله سرخاب و ماتیک زده بودند..؟! اى بابا..!
به قول یکى از دوستان: بچه که نیستن.. گودزیلان.. گودزیلا!! :))

مبارکش باشد.. جاى من بهار را ببوس لطفا...

عزیز و یکی یکدانه ی منی تو

مگهان پنج‌شنبه 14 خرداد 1394 ساعت 18:12

ارغوانی عزیزی هستی دیگه ... چه کارت میشه کرد ؟
مادرهای ارغوانی متفاوتند !
قربون پاهای تپلیش بشود مگهان!!!

خدانکنه.من فدات

انیران سه‌شنبه 12 خرداد 1394 ساعت 19:30

دلت میاد؟
من جای تو بودم میرفتم باکیان بازی میکردم آخرشم به یه بارون لوبیا مهمونش میکردم...
البته میدونم بعدش جمع کردن اون لوبیاها یعنی چی...
***********
به بهارخانم هم تبریک میگم ایشال فارغ التحصیلی دانشگاهش نمیدونی چه کیفی داره بچه ات با لباس وکلاه مخصوص عکس بگیره و...
اینا رو مامانم میگه ها!

اینم بده بهار

عزیزم:‏)فدایت .

آویشن سه‌شنبه 12 خرداد 1394 ساعت 14:11 http://dittany.blogsky.com

واقعا میفهمم چی میگین.الان بیشتر بچه های این سن همینجور هستن و خونواده ها هم زیاد کاری به کار بچه ها ندارن.ولی بچه باید بچگی کنه .به نظرم آرایش از این سن دیگه واقعا تو ذوق میزنه.

اوهوم،دیگه هیچی سرجاش نیس متاسفانه

خانم توت فرنگی سه‌شنبه 12 خرداد 1394 ساعت 13:27 http://pasazvesal.persianblog.ir

عزیزم ... چقدر خود کفا خودش میره لوبیا میاره... منت شمارو هم نمی کشه خیلی نازن دختری و پسری

بله بسیار خودسر وخودکفا :‏)‏ لطف داری مهربونم

tarlan سه‌شنبه 12 خرداد 1394 ساعت 10:38 http://tarlantab.blogsky.com/

سخت نگیر اونقدر زود بزرگ میشن که حسرت این روزها و این بازیهاشون رو میخوری بزار بچگی کنه .
متاسفم برای مادرهایی که از الان معصومیت چهره دلبندشون رو با آرایش خراب میکنند

الهه سه‌شنبه 12 خرداد 1394 ساعت 08:27 http://erezaei.persianblog.ir/

مامان مهربون...منم دیشب به چهره معصوم ماهان نگاه میکردم تو خواب و فکر میکردم، آیا بهش مهربونی میکنم؟آیا مادر خوبی براش هستم؟خدا عالمه.....
با سواد شدن دخترت هم مبارک...انشالله پله های ترقی رو دونه دونه بالا بره....

صد در صد و بی شک مادر بی نظیری هستی .سپاس بابت دعای خوبت برای بهار

آنا سه‌شنبه 12 خرداد 1394 ساعت 00:22 http://aamiin.blogsky.com

پس انشالا تا یک ماه آینده قراره از توی خونه لوبیا جمع کنید؟ اما اون ذوقی که می کنند ... به زحمتش می ارزه.
واقعا بچه ها را آرایش کرده بودند؟ جدی نمی گید اینو.

تا هفته ی دیگه بی شک لوبیاها سبز میشوند و جوانه هاشون میزنه بیرون :‏)خانه خراب شدیم رفت.
آره بخدا آنا‏!آرایش داشتند آنهم چ آرایشی :‏(‏

سئو - بهینه سازی سایت دوشنبه 11 خرداد 1394 ساعت 19:36 http://amabek.com

مطلب خوبی نوشته بودید ممنون . به سایت ما هم سر بزنید
http://amabek.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد