نقطه ی آبی بی گناه

بهار 1)

- چی دوست داری برای ناهار فردات درست کنم ؟؟؟

توی چشمهایم زل میزند و فکر میکند و فکر میکند و : ممممم ... نودالیت !

- بجز نودالیت ! مثلا مرغ چطوره ؟ سوخاری کنم برات یا اگه دلت یه چیز سخت بخواد حتی ! برات درست میکنم اما باید طوری باشه که بتونی ببری اردو ...

بهار : مامان من از اردو میترسم . اسم جایی که میخوان ببرنمون "هندو کش " ... می ترسم یه هندی بیاد منو بکشه ! 

من : نه مامان ! این یه اصطلاحه فقط . هندیا مهربونن . ندیدی همش میرقصن ؟:)

بهار : :) 


پ ن : اولین باره که بهار رفته به اردو . من دقیقا از ساعت 7 که از زیر قرآن ردش کردم ، اسفند روی آتیشم تا همین لحظه که بارون هم شروع شده و بچه م .... چطور میخواد وسایلشو جمع و جور کنه و برگرده :(

جا داره یادآوری کنم : مادر بودن شکنجه دارترین مسئولیت دنیاست ... 

بهار 2)

توی راه مدرسه که بسیار نزدیک هم هست به خونه ، ظاهراً پاش در رفته و با صورت طوری خورده بود به زمین که یک قسمت هایی از چونه اش و کنار بینی ش خراش های سطحی برداشته . با اون حال رفته مدرسه و ظهر که اومد خونه ، من دیدم صورتشو و انگار که فرو بردنم توی مذاب ... 

حالا خودش از اون روز به بعد وقتی کسی قراره بیاد خونه مون یا ما بریم جایی :

- خدایا ! چرا زیبایی مو ازم گرفتی ؟ 

:)

دقیقا این جمله ایه که با گریه و احساس درموندگی هر بار تکرار میکنه !!!


* کلیپ زیبای  نقطه ی آبی . در مورد جایی که ما هستیم و اسمش زمینه ... 

نظرات 5 + ارسال نظر
مگهان شنبه 19 اردیبهشت 1394 ساعت 21:09 http://meghan.blogsky.com

چقدر این زیبا دوستی دخترا رو دوست دارم چقدر از همین حالا زیبا دیده شدن براش مهمه... دخترک ناز ...

بانو ارغوان خیلی سخته خیلییی سخته مادر بودن ...
من هنوز مادر نیستم ولی حس مادرانه داشتم به برادرم همیشه و حتی اولین اردوی عمرش من بودم که بردمش و سوار اتوبوس کردمش و گفتم کنار کی بشینه چی کارا کنه و چی کارا نه ...
آخ یادش بخیر و چقدرم خاطره تلخی از اون روز دارم !
خوشحالم که بهار زیبا به خونتون برگشت سرحال و سلامت

عزیزمی

nasim شنبه 19 اردیبهشت 1394 ساعت 09:53 http://zanzouleh.blogfa.com/

عزیز دلم، این حرفارو از کجا می آره آخه .به نظر من پیچیده ترین کار دنیا مادر شدنه واقعا معجزه است . روشو ببوس و از قول من بوش کن .

مامان نازدونه ها پنج‌شنبه 17 اردیبهشت 1394 ساعت 16:48 http://nazdooneha.blogfa.com

ای جااان
آخه بگو عروسکم تو رو چه به این حرفا
انشالله که روز خوبی رو کنار دوستاش گذرونده باشه
مرسی از کلیپ دوسش داشتم(:

آره،شکرخدا ک خیلی بهش خوش گذشته بود.
آره جمله هاش !چقدر تکان دهنده بودن و دقیق و حقیقت

علی چهارشنبه 16 اردیبهشت 1394 ساعت 21:37

نازی.......

انیران چهارشنبه 16 اردیبهشت 1394 ساعت 20:21

ببخشیدکه مادر نیستم و نمیتونم عمق نگرانیتو درک کنم ولی بهش بگو انقدر خوشگل هستی که این خراش ها به چشم نیاد

فدایت عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد