ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
می بینم که به صف از ساحل عبورشان می دهند و می نشانندشان روی شنهای کنار ساحل . با لباسهای نارنجی نشسته روی دو زانو . از چهره هایشان چیزی نمیشود خواند . من اما چیزی توی سرم سووووووووووووت میکشد . مدتهاست اخبار نمی بینم . کلیپ گوشی ها را نمی بینم . از داعش و جنایاتش خبری نمیگیرم و جستجو نمیکنم . نشسته بودم کنار علی و برایش چای با خرما آورده بودم و از بخت بد داشت اخبار می دید .
میخ شده بودم . نمیتوانستم چشم هایم را ببندم یا گوشهایم را با دو تا دست یخ زده محکم بپوشانم . سرم سووووت میکشید و انگار دلم را به سیخ کشیده باشند و هی زغال زیرش را با حرارت باد بزنند ... داشتم از درون برای یک مشت مسیحی مصری ، کباب می شدم . خودم را جای خانواده شان گذاشتم و برای لحظاتی مردم ...
من از این دنیا نفرت دارم . از دنیایی که هر روز و هر لحظه هزاران نفر به دست هزارن نفر دیگر میمیرند و اسممان همچنان انسان است . من از دنیایی که در یک کیلومتری ام زنی ، از سر کینه ی زنانه ، کودک همسایه شان را توی حمام در لگن آب جوش خفه می کند و پشیمان هم نیست ، می ترسم . از مرگ برای خودم نمیترسم اما از کشته شدن کودکان جلوی چشم مادرانشان و سر بریده شدن مادر پیش چشم بچه ها ، خون توی رگهایم می ماسد . می شنوم اخبار تجاوز را تمام تنم درد میگیرد و به خود میپیچم .
خدا کند زودتر ... خیلی زودتر کسی که باید بیاید از راه برسد برای یک دنیای امن ... یک دنیای بی هراس !
ارغوان جان با هر پستی که گذاشتی سر زدم اما موقع ثبت کامنت که میشد ارور میداد عزیزم
الانم بلاگفا مشکل داره و نظرات تایید نشده رو نشون نمیده که رمز رو ببینم وپست بالا رو بخونم دوباره سر میزنم عزیز دلم
فدای تو بشم من . دوباره برات میزارمش رمز رو
آخ ارغوان توصیف این صحنه رو امروز از خواهرم شنیدم، منم داغ شدم و مخم سوت کشید
کاش بیاد زودتر!! قبل از اون که خیلی دیر بشه! و دیگه از انسانیت ما آدما چیزی نمونده باشه
خدا کند زودتر ... خیلی زودتر کسی که باید بیاید از راه برسد برای یک دنیای امن ... یک دنیای بی هراس !
آمین
ماکه جز آن ها نیستیم اما بیا برای امدنش دعا کنیم
اللهم عجل لولیک الفرج...