ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
یک لحظه از غفلتم استفاده کرد و مهر را از روی سجاده قاپید و شروع کرد به جیغ و خنده و دور خوردن . چادرم را میکشید و کنار میزد . وسطهای اخلاص بودم که با بالا بردن صدایمخواستم بهش بفهمانم که باید مهر را بگذارد سرجایش " لممم یلد و لم یولدددددددددد !!!! "اما گوشش بدهکار نبود . بهار هم خانه نبود تا بیاید و برایم کاری کند .
آفتاب از پنجره تابیده بود روی فرش و غذا روی اجاق برای ناهار حاضر بود . رکوع رفتم و اخطارهایم فایده ای نداشت . همچنان جیغ و خنده اش خانه را پر کرده بود .در کسری از ثانیه توانستم دستش را توی دستهایم بگیرم . جیغ و خنده اش خیلی بلندتر شد . کیف میکرد که حسابی مرا دست انداخته . سجده که رفتم و خواستم برخیزم مهر را توی دستم گرفتم و بلند شدم . حسابی غافلگیر شده بود . چادرم را میکشید : ماممما ... ماممما ! توی ذوقش خورده بود . حواس مرا هم حسابی پرت کرده بود . یک لذت کم نظیر وصف ناشدنی را در آن دقایق تجربه کردم .
دقیق که فکرش را میکنم بهترین دوره ی زندگی من همین حالاست . که بهار قد کشیده و خانم شده و مدرسه میرود . به مقنعه اش که عطر میزنم تشکر میکند و میگوید دوستم نازنین عاشق بوی مقنعه ی منه و ذوق میکند . دیشب که با هم داشتیم در مورد ایران و خارج ! حرف میزدیم و او تصمیمش را گرفته بود برود خارج تا دیگر مجبور نباشد برای مدرسه روپوش و مقنعه بپوشد و من مانع تصمیمش نشدم و تلاش نکردم توجیه اش کنم که حجاب خوب است و نیاز است و ایران وطن ماست و قلب ماست . گذاشتمش به عهده ی زمان . اینکه بهار آنقدر عاقل شده که به پدرش گفته بود برای مامان یه حلقه ی جدید بگیر حالا که گمش کرده و تقریبا یکی از دغدغه هایش بود انگشتان خالی من ! اینکه بهار مثل خواهر من شده و گاهی میتوانم به وعده هایش اعتماد کنم . و کلا از آن ناپختگی بچه گانه خودش را کشیده بیرون .
حالا که کیان سالم و قبراق است شکر خدا و خیلی از مصائبش را پشت سر گذاشته ام .
حالا که علی دفترش را زده و من دیگر برایم مهم نیست که کارش بگیرد یا نه و قرار است پولدار شویم یا نه . اینش دیگر برایم مهم نیست چون همه چیز را سپرده ام به خدا .
همین حالا ، بهترین حالای تمام عمر من است شکر خدا. شک ندارم رفقا !
* دانلودانه : دیگر نمیگذارم از حق الناسش در هراسم . آلبوم پاروی بی قایق چاوشی را خریداری کنید . لذت ببرید .
لبخند تذهیب زندگیست
با لبخندهای کوتاه ، این مرصع زرنگار را شفافی ببخش ...
گزیده ای از کتاب "یک عاشقانه ارام _ استاد نادر ابراهیمی "
روز و روزگار خوش
مرسی عزیز دلم . همچنین
من یادم نمیاد کامنت گذاشتم یا نه
ولی به هر حااال
خیلی ذوق کردم از این پست ...یه ماچ گنده ازطرف من یادت نره....
میبینی دختر چقدرررر خوبه...خوش به حالت
قربان تو بشم
سلام ارغوان
یک دوست خوب می ارزد به زمانی که منتظرش باشی و بیاید تا با او به صحبت بنشینی و مهم نباشد از چه حرف به میان می آید . یک دوست خوب گذر زمان را از تو می گیرد ، مهم نیست کجا باشد یا که باشد یا به چه چیز اعتقاد داشته باشد یا نداشته باشد . یگ دوست خوب تویی ، مهم نیست کی می آیی کی می روی ، کی می نویسی و کی بچه داری می کنی ... مهم این است که یک دوست خوب همیشه یک دوست خوب است ، باشد یا نباشد ... تو آن دوست خوبی هستی که فکر می کنم بعد از مدت ها هستی ...
شکست نفسی قلمداد نشود ولی بخدا شرمنده کردی
سلام ارغوان جان.
نمی دونم چرا این جا بیشتر دلم می خواد بخونم نه این که بنویسم.
من در بس کوچیک توام منیر
خوشحالم حالت خوبه. خوشحالم دوباره می نویسی!
خدا بچه های گلت رو برات نگه داره.
زنده باشی و همچنین گلابتون بانوی مهربان و خوب
از تصور کیان جان وحال شما موقع نماز کلی خندیدم بچه حق داشته ذوق کنه وقتی نماز دست وپاتون رو مقابل واکنشهاش بسته بود
مرحبا داره بهار جانم وبراش بهترینها رو میخوام
بهونه های شکر گوییت همیشگی
مطمئن باش خدا هوای تو وخانواده ت رو بیشتر از همیشه داره داره وقتی قراره همه کاره خودش باشه(:
ممنونم
سلام ارغوان خانم تبریک عرض می کنم فعالیت دوباره شما را ارزوی موفقیت دارم برا خودت و خانواده ........
ممنون برادر