سلام . من ده سال پیرتر شده ام .

وقتی چند روز پیاپی کودکت تب داشته باشد و هی این تب بالا و پایین برود و قطع نشود . وقتی مجبور شوی با دستهای خودت فرشته ی تب آلود و رنجورت را بدهی دست پرستاران بیمارستان کودکان تا هر جای بدنش را که فکرکنی بگردند دنبال یک رگ و آن یک رگ لعنتی هم پیدا نشود که نشود و در آخر کودک گر گرفته ات را با 18 چشمه ی کوچک خون تحویلت بدهند و بگویند برو شیرش بده تا نفسی تازه کند و دوباره بیاورش برای رگ گیری . و تو هی غصه بخوری و هی غربت و تنهایی بیشتر جلوی چشمت عرض اندام کند و بهار زار زار گریه کند یک گوشه از ترس و علی خیره به تو باشد و تو خیره به پرستاران . وقتی 14 معصوم را با دل شکسته بخوانی و عاقبت روی مچ پایش یک رگ کوچولوی سبز رنگ ناجی پیدا کنند و سرم بزنند برای جگر گوشه ات . وقتی از شب تا صبح تو باشی و همسرت و یک دنیا درد . وقتی پس از ساعاتی بیایند و بگویند سرم نمیکشد بدن بچه و باید رگ جدید بیابند و دوباره از نو ضجه ها را بشنوی و خونها را ببینی و هی سرنگ را فرو کنند و بی فایده باشد ! و با گذشت 1 ساعت و 45 دقیقه با هزار بدبختی روی ساعدش آن امید دور از ذهن، سروکله اش پیدا شود . وقتی حاضر باشی با تبر تکه تکه از تو جدا کنند اما کودکت اینهمه درد نکشد . وقتی خیلی روزهای سخت گذرانده باشی و خیلی خسته و دردمند بیایی خانه و احساس کنی دیگر بریده ای به واقع . آنوقت است که در می یابی ده سال و بلکه بیشتر پیر شده ای . من از یک امتحان برمیگردم دوستان . خدا هرگز هیچ مادری را اینگونه آزمایش نکند . آمین !


24052014916.jpg


* تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد !

** سهیلا  

هفته ی پیش به خانه ی ما آمد . این سومین رفیق مجازی من است که حقیقی شد .

*** مرا ببخش اگر که ماندگار نبودم .

 

نظرات 15 + ارسال نظر
انیران چهارشنبه 14 خرداد 1393 ساعت 14:35 http://tutiehend7007.blogfa.com

الهی بگردم...
خدایا نذاراین فرشته هاانقدر اذیت بشن...
وجودنازکت آزرده ی گزند مباد...

✿سُــهـــیلا ✿ چهارشنبه 7 خرداد 1393 ساعت 23:07 http://fortuna.blogfa.com/

سلام ارغوان جون
ممنون بهم سرزدی
شعرام منتخب نیس
همه شون دل نوشته های خودمه
از پست سلام تا تک تک کلمات
اگه قسمت درباره وبلاگمو بخونین میبینین نوشتم خودم مینویسم
عکس هارو هم خودم با گوشیم میگیرم
فقط عکس پست سلام مال خودم نیس
بازم بیاین خوشحال میشم
راستی حال اقا کوچولو چطوره ؟

علی چهارشنبه 7 خرداد 1393 ساعت 19:29 http://fall-a-man.blogfa.com/

سلام ارغوان خانم
وقتی عکس کیان را رو وبلاگت دیدم تا اومدم نوشته شما را بخونم من هم ........خدا را شکر برای خودت و خانواده محترمت سلامتی زا از خداوند متعال خواستارم.....

سپاس برادر

آرزو(همه اطرافیان من) چهارشنبه 7 خرداد 1393 ساعت 16:36 http://ghezavathayam.blogsky.com

آخی ارغوان جان امیدوارم بلا از خونه گرمت دور باشه و دیگه سایه نحس هیچ بیماری رو تن پاک کوچولوهات نیفته

آمین.همچنین عزیزم

شیما چهارشنبه 7 خرداد 1393 ساعت 15:53

خدا حفظشون کنه ارغوان جون...ایشالا همیشه همه تون سلامت باشین...
بهش برس...

فدایت شیما جان.چشم.بوس

گلابتون بانو چهارشنبه 7 خرداد 1393 ساعت 15:03

بلا دور باشه. می گم چرا چند روزه نیستی...
حال گل پسرت بهتر شده؟
انشاالله مریضی از خودت و خانواده ات دور باشه.

آره شکر خدا بهتره.قربان محبتت

الهام چهارشنبه 7 خرداد 1393 ساعت 14:39 http://17248293.blogfa.com

سلام ارغوان جون
انشالله دیگه همچین اتفاقی واسه کیان عزیز نایفته و همیشه خندون و سالم باشه

سلام عزیزم.ممنون

دریا چهارشنبه 7 خرداد 1393 ساعت 12:47

من فدای این کپل شم
عزیزم
خدا رو شکر که خوبه

عزیزمی

شازده کوچولو چهارشنبه 7 خرداد 1393 ساعت 12:46 http://24989blogfa.com

عزیز دلم،نگران نباش ، ایشالله حالش بهتر میشهو باز برامون از شیطونی هاش مینویسی ، امیدت به خدا باشه

فدای مهربونیات

آلما چهارشنبه 7 خرداد 1393 ساعت 09:41

سلام ارغوان جان
خداروشکر که خطر رفع شد.الهی فدای کیان بشم خدا میدونه چی کشیده
وخودت عزیز خواهر خوب میتونم تصور کنم چه حالی داشتی همه ی ما مادرا اینروزا رو داریم وشکر که داریم کسایی که متوصل بشیم به بزرگواریشون تو لحظات سخت
خیلی مراقب گل پسرت وخودت باش
بهار عزیزم رو ببوس خواهری کرده واسه داداشش اینروزا
واقعا نگرانتون بودم

چقدر خوب که تو هستی اینجا آلما.قربان تو

✿سُــهـــیلا ✿ سه‌شنبه 6 خرداد 1393 ساعت 21:47 http://fortuna.blogfa.com/

ای جونم عزیزکم
منم که به قول همکارام کوچولو ام مادر نیستم اما خودم تو بیمارستان کار میکنم و میدونم همین وارد شدن به در بیمارستان سخته
ایشالا سرپا بشه از سرو کولت بالا بره گیسوانت رو بکشه

فدای محبتت عزیزم

مامان رهام سه‌شنبه 6 خرداد 1393 ساعت 21:25

عزیزدلم
امیدوارم کیان جان بهتر شده باشه
تک تک لحظه هایت را میدانم چه کشیده ای چون رهام سه سالگی اش اینطور شد
و دعای همیشه ی من از خدا همینه که مادران را با بچه هایشان امتحان نکند

انشالله که آخرین باری باشد که کیان عزیز بیمار میشود و مادر مهربانش اینگونه رنجور

ممنون لیلاجونم

آیلار سه‌شنبه 6 خرداد 1393 ساعت 20:10 http://aylar-2012.blogfa.com/

سلام ارغوان جان.خوشحالم که پسرگلت بهترشده..من هنوزازدواج نکردم ومادرنشدم ولی مادری کردم دقیقاحستو میفهمم.مخصوصارگ گرفتن.بچه داداشم تقریبا همسن پسرت بود تو بیمارستان بستریش کردن همین بلا بسرش اوردن.بدنش سوراخ سوراخ کرده بودن دیگه اخرسراز پاهاش رگ میگرفتن....
ایشالله هیچوقت مریضی سراغ گلهای زندگیت نیان.

فدای تو آیلارجان

سهیلا سه‌شنبه 6 خرداد 1393 ساعت 19:15

سلام ارغوانم
ای جونو دلممممممم.....نبینم کیان جونمو دیگه تو اینجورجاها....الهییییییییی بچه م چی کشید.....هروقت یاد گونه های تبدارش میفتم و اون ناله هاش دلم کباب میشه براش....عزیزدلمممممممممم این آقا کوچولو
خدا رو شکر خطر رفع شد....
خودت بهتری ارغوانم...امیدوارم حسابی خستگیا از تنت دور شده باشه و وجود نازنین خودت و همسرمهربونت و دسته گلهات تا ابد از هرگزندی بدور باشه.
الهی همیشه فرشته های نگهبانتون چهارچشمی مراقبتون باشن و عشق و آرامش و برکات الهی همنشین دل مهربونتون باشه...آمین یا رب العالمین
میبوسم روی ماهتونو مهربونا

فدایت سهیلا و ممنون

میلاد سه‌شنبه 6 خرداد 1393 ساعت 17:34 http://milad-anarfarhad.blogsky.com/

خدا کمک کنه ان شا الله

آمین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد