ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
در می زنند . پدر میرود و در را باز می کند . خانم همسایه است با یک کاسه آش نذری . برای منی که عاشق آشم آن هم آش نذری این اتفاق بیشتر به معجزه ای می ماند این وقت صبح . کیان روی دستم به خواب رفته و بهار دارد کنار باغچه ی زیبای حیاط خانه ی پدری برای خودش بازی میکند . پدر میشیند لبه ی تخت و رو به مادر میگوید که برو برای بعداز ظهر آب میوه بگیر تا برویم عیادت . حال قضیه را جویا می شوم . آقای همسایه ی زمین گیر از درد ! شیمیایی ! تشنجی ! سیاتیک و اعصاب و احتمال فلج ! مگر می شود اینهمه درد یک جا ! بغل گوش ما و من اینجا عین یک بی مصرف عوضی که کاری از دستش برای هیچکس برنمی آید ؟ بغض راه گلویم را می بندد و این اولین آشی است که از گلوی من پایین نمی رود ...
-------------------
پ ن : ولایتم ...
پ ن : برای شفای بیماران و این بار به خصوص برای جانبازان شیمیایی دعا کنیم .
مهر نوشت : چه کسی می تواند جلوی نوستالوژیک وحشتناک آهنگ بوی ماه مهر را بگیرد . صدا و سیما هر دو هم گذاشته اند روی تکرار و تکرار .