من برگشتم ... از شرجی و گرما و بوی برنج ...
از کنار زنان و مردان زحمت کش و صمیمی کوچصفهان و رشت که فصل برداشت برنجشان بود و نا امید بودند چرا که سال سال خوبی نبود برایشان ، آنقدر که مجبور بودند امسال هم برای مصرف خودشان غیر از کاشت خودشان را بخورند . من برگشتم ! از سرزمین دماغهای کشیده و پوست های روشن ! از هوای نم و باران و صدای یک بند جیرجیرکها !
. از زیتون پرورده و کباب ترش .از شیرینی کلوچه های محلی و رشته خوشکار و ترشی لواشک ها و تمشک ها و پرتقال کوهی.
از زیبایی های بی حد و اندازه ی " صومعه سرا " و جاده ی رو به دریا ی "گیسوم "
از تله کابین" لاهیجان " و شیطان کوهش !
از طبیعت شگفت انگیز قلعه رودخان فومن !
از ماسال ، منجیل و زیتون هایش و خیلی جاهای قشنگ دیگر و زیبایی هایی که نمیشود وصفشان کرد .
--------------------------
پ ن : به خاطر نق زدنهای بی موقع کیان توی رستورانی از رشت ، عاقبت حسرت باقالی قاتوق به دلم ماند . اما کباب ترشش معرکه بود خداییش .
پ ن :سفری بود که تا به حال تجربه اش نکرده بودم . برخلاف تصورم ، خیلی خوب شد که رفتم . همسفران خوب و خاطره های خوب لحظاتم را و حالم را عوض کرد .
پ ن : در برگشت توی قم باز هم از کاسبان و مردمش ضد حال خوردیم . هوایش هم بس ناجوانمردانه گرم بود . ( زهره ی عزیز به خودت نگیر ، تو و خوبی هایت را هرگز از یاد نمیبرم ). قم ، همیشه ی خدا طاقت مرا سر آورده ، قربان حضرت معصومه بشوم که نشد بروم پابوسش !