دارم میروم سفر اجباری ؛ اجباری چون اصلا دل و دماغ این سفر را ندارم ...وقتی توی ماشین قرار است کیان خان عین یک بقچه مدام توی بغلم باشد و بهار خواسته های به جا و نابجایش را توی سرم با صدای بلند فرو کند ... خیلی دلم می خواست چند روزی مادر نباشم . خسته ام . خیلی .

-----------------------------

راستی :

از همه تان خواهش عاجزانه دارم اگر برایتان مقدور است ، در حد توانتان ( هرچند ناچیز ) به بچه های محک کمک کنید ! هزینه های درمانشان خیلی بالاست . خیلی بالا . اسم این نوشته را میگذاری گدایی اینترنتی بگذار . اسم مرا میگذاری گدا بگذار اما بیا برای این بچه های معصوم و خانواده های بی گناهشان کاری کنیم .برای یاری رساندن به یک هم وطن حتما که نباید زلزله بیاید ... پس یا علی !

   برای کمک کلیک کن رفیق

 موسسه خیریه محک

نوانوشت :  موسیقی این روزهایم :

     Allaxa                                   و   Katalavaino                

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد