بهار می رود مهد .  آنجا بچه های شاد زیادند .

بچه هایی که توی کارگاه خلاقیت چیزهای قشنگ درست می کنند با رنگهای شاد !

بهار هم توی رنگ های شاد غرق است ...زرد و صورتی و آبی و ....

آن وسط ها اما ، بچه های پرخاشگری هستند با نقاشی های تیره و کدر !

هی پا میکوبند به در و دیوار ... مشت می زنند دیگران را ! گاهی هم فحش می دهند !

بچه های طلاق تکلیفشان با خودشان معلوم نیست . گیر کرده اند جایی ، بین روزی ، بین ساعتی ...

میان اینهمه رنگ تیره ... میان لحظه ای گنگ .

ما با بچه هایمان چه کردیم خدا ؟ با هدیه های کادو پیچ نشده ی تو ! با معصومیت شان !؟

خدا به داد همه مان برسد ! 

به زودی زود وقت سئوال و جوابمان میرسد و ما با اینهمه زبان دراز کم می آوریم !


m24oldk4bg9ubkuh7x4g.jpg


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد