ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
پستچی که بسته را آورد آموزشگاه، وقتی گفت برای خانم رحیمی ست ؛ چشمهایم گرد شد . سابقه نداشت بسته ی پستی آموزشگاه به اسم شخص خاص بیاید. حالا پستچی برای من بسته داشت!!!
گفتم رحیمی که منم و بی آنکه بخواهم لبهایم به خنده واشد.
- از طرف خانم اسدزاده بسته دارید.
وای خدا ! زهرا برای تولدم پیشاپیش کادو فرستاده بود.
چنان کودکانه خندیدم و به پستچی گفتم "دوستم برام فرستادهههه" که او هم زد زیر خنده و با هیجان گفت "خب!دم دوستتون گرم که انقد شما رو خوشحال کرد!"
امضا زدم و چشمهایم از اشک شوق و غافلگیری پر شده بود. سرخ و گر گرفته ...
برایم اهمیتی نداشت محتوای بسته چیست. هرچه میخواست باشد، رسالتش را به درستی انجام داده بود. من پس از سالها برای تولدم، غافلگیر شده بودم. تلنگری کوچک و دوست داشتنی میان اینهمه روز درب و داغان....
به دیروز که فکر میکنم باز خوشحال میشوم و باز اشکهایم صورتم را خیس میکند.
پ ن: نامه اش را اینجوری شروع کرده بود: بنام تک نوازنده ی گیتار عشق :)
و اینجوری تمامش :
نمکدان بی نمک شوری ندارد دل من طاقت دوری ندارد
ای نامه که میروی به سویش از جانب من ببوس رویش
و اینها را با گریه میخواندم و میخندیدم...
فارغ التحصیل نخبه ی ادبیات، برای من خودخواسته نامه ای کودکانه نوشته بود. شما بودید عاشقش نمی شدید؟!
+Drinkin problem . Midland