دختر همسایه بعد از یک عقد کوتاه مدت طلاقش را گرفته ... هر روز  دلم خونه – شهرام شکوهی  گوش میدهد ... روزی هزار بار !

دارد بلند بلند با مادرش بحث می کند ... خریدها توی دستم می ماسند ! خشکم میزند ! لاکهایش را میریزد توی کوچه ... و ریمل ها و رژها و پودر فیکس ها را ! بچه ها با شادی از روی زمین شکسته شان را هم می قاپند ...زنان فضول همسایه همگی ریخته اند توی کوچه به تماشا .. و انهایی که توی خانه اند از پنجره خیز برداشته اند بیرون تا کمر !

پدرش از راه می رسد ... با کمربند می افتد به جانش ! صدایش در نمی آید ...

جلو می روم ...

- تو رو خدا اقای ی  بس کنید ! تو رو خدا اااااااا! و بازوی مرد را می کشم .

مرا پس میزند و از نو ... از نو ... از نو !  خانم ی از خانه میزند بیرون ... بی تفاوت به همه چیز ... در خم کوچه ناپدید می شود !

خدایا یکی باید برای این دختر مادری کند !

- آقای ی تو رو خدا ! تو رو امام زمان بس کنید ! تو رو امام حسین ولش کنید ... مُرد !!!!

یک فوش حواله ام می کند ... کلاغ سیاه های کوچه که جانشان و روضه یکیست و برای سفره های نذری له له میزنند مانده اند کنار و فقط نگاه می کنند ... با همان چشمهایی که توی سقاخانه ی همین آقا اشک میریزند چه جوری !

دلم تیر می کشد ... خمیده خمیده میروم توی حیاط مینشینم ... برای دختر همسایه غصه می خورم ... بالا می آورم با درد ....

معرکه تمام می شود ...

آقای ی خریدهایم را از لای در می گذارد گوشه حیاط و بلند میگوید :

ببخشید .... خانم ! حقش بود ... سگ شده  توله سگ !

چه دارم که بگویم ؟!؟

ویار میوه های کال ... طعم های نارس ... مزه های عجیب

ویار شبهای کوتاه ... روزهای شلوغ ... رویاهای گاه به گاه 

ویار یک رفیق خوب ... یک گپ طولانی ...راه دور ها !

ویار بوسه های آغاز ... بکر ... یافت می نشود !

ویار شعر ... حرف ... باران ... قهوه ... ممنوعه ها !

قرار است انگار همین من از من ... از نو زاده شود...

گوش میدهی شعر سوخته را  

 تازه باورت میشود پاییز است

باید کسی بود

که برگهای درخت حالا زرد شده ... حالا ناتوان گردو را با تو

-که حالت حال خوشی نیست - جمع میکرد یک گوشه و اتش میزد !

چه اندازه  توی حیاط جا برای بارش باران زیاد است ... و برای نگاه من کم ...

چقدر کلافه ام ...

شیر مادر ، بوی ادکلن می داد

دست پدر ، بوی عرق

(گفتم بچه ام نمی فهمم)

نان ، بوی نفت می داد

زندگی ، بوی گند

(گفتم جوانم نمی فهمم)

حالا که بازنشسته شده ام

هر چیز ، بوی هر چیزی می دهد ، بدهد

فقط پارک ، بوی گورستان

و شانه تخم مرغ ، بوی کتاب ندهد !

-----------

باقی اشعار در ادامه ی متن

 
ادامه مطلب ...

خدایا مرا چنان کن که از تو بترسم گویا ترا می‌بینم و به پرهیزکاری مرا سعادتمند‌گردان و به شقاوت گناه مبتلا مکن و در حکم قضا خیر مرا برگزین و قدر خود را بر من مبارک و فرخنده‌گردان چنانکه هرچه را ذیر مقدر کرده زود نخواهم و هر چه را زود مقدر کرده‌ای دیر نطلبم.

خدایا مرا به خود توانگر گردان و یقین در دل من قرار ده و اخلاص در عمل من و روشنی در چشم و بصیرت در دین من و مرا از جوارح خود برخوردار‌گردان و گوش و چشم مرا وارث من کن و آنکه به من ستم کند مرا بر او پیروزی ده و انتقام مرا از او بخواه چنانکه من ببینم و آرزوهای مرا برآور و چشم مرا بدان روشن کن.

خدایا اندوه من ببر و عیب مرا بپوش و از گناه من درگذر و شیطان از من بران و از گرفتاریم رهائی ده و به بالاترین رتبه در دنیا و آخرت برسان

------------------

پ ن : بمیرم برا امام حسین (ع).... انقد که دلم غم داره امروز ! انقد که دلم آشوبه امروز ! انگار که امروزم روز عاشوراست ...

خدایا بخاطر محبت اهل بیت تو رو سپاس ... بخاطر شیعه بودنم سپاس ... بخاطر هنوز و همیشه دلم لرزیدن از اسمشون سپاس ! با همه ی کج روی هام ... بخاطر راهی که جلو پام گذاشتی سپاس !  ادامه مطلب ...

با چشمهای شیشه ای

خیره خیره به دنبال چتر رنگی اش !

بهار ... دختری که عاشق باران است

پ ن : خدایا ! تنها دارایی منه این ... درد و بلاشو بزار تو جونم ... سلامتیشو هرگز نگیر ... خدایا ! اون خانم زیبایی میشه ! مگه نه !

کلاه قرمزی: «معذرت از ته دل.»
آقای مجری: «چرا نمیری خونه؟»
کلاه قرمزی: «آخه... دلم تنگ میشه...»
آقای مجری: «تنهایی؟»
کلاه قرمزی: «اِهنین.»
آقای مجری: «منم تنهام، همه فکر می‏کنن فامیل من شهرستانن؛ یعنی خودم اینجوری گفتم. ولی من هیشکیو ندارم، عین تو...»
کلاه قرمزی: «کاشکی من دایناسورت بودم.»

"کلاه قرمزی و پسر خاله "

 ادامه در متن ...



  ادامه مطلب ...

نه سیب نه گندم است بین من و تو

بین من و تو گم است بین من و تو

این عشق که دیگران از او می گویند

یک سوءتفاهم است بین من و تو

جلیل صفر بیگی



از بوی خزه ی دستانم ...

صیاد ! می شود فهمید بی گدار به آب زده ام

به ریش تو قسم صیاد ! من از بهت موج میان صبوری من و تعجیل تو دریافتم

این بار تامل و تفکر فقط تف سربالاست ...

-------

- نوای روز من خوشبختی - احسان خواجه امیری