-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 آبان 1403 07:14
از آذر ۱۴۰۲ که چهل سالم شد، نگاهم به جهان و اتفاقات پیرامونم، خیلی تغییر کرد. نمی دونم مصداق بحران چهل سالگیه یا باید تفاوت قائل بشم، ولی از همون روزاست که من دیگه از مسائل راحت تر عبور می کنم، ساده تر می پذیرم، از جدیت جهان در نظرم کاسته شده خیلی، و در عوض، از لحظه های خوش (آن چه را که دوست دارم ) با ولع و حرصی وصف...
-
باغی درون هسته به معنای واقعی
سهشنبه 15 فروردین 1402 23:29
آهای ای معدود کسانی که اینجا را میخواندید: «می روم اینبار هم . یا برای مدتی یا تا همیشه»
-
در خودِ باخود
دوشنبه 7 فروردین 1402 15:35
از تمام سوشال مدیاهای دنیای شما، یه تلگرام دارم که توش گزارش مطالعه های بچه هامو چک میکنم. مشاوره میدم به بچه ها یه وقتایی.برای چند نفر محدود اهنگای مورد علاقه م رو فوروارد میکنم و میام بیرون.بدون اینکه کسی بگه خوبی؟ میخوای چیزی بگی؟ +هیشکی وقت نداره اما همه توی اینستا ساعتها میچرخن +هیشکی وقت سر خاروندن نداره ولی...
-
مای هارت بیتس
چهارشنبه 17 اسفند 1401 22:44
مربی شصت و چند ساله ام، طول و عرض استخر را کرال پشت میرود و به من که میرسد خیلی آسوده رو به من :«دیدی؟ آروم باش و بدنت رو سفت نگیر .خب؟» من :چشم همین من، بعد از چند متر کرال در حالیکه تمام آب استخر را با هر حرکت دستم، روی سر و صورت خود ریخته و دو سه لیتر آب استخر را نوش جان کرده ام در حالت نمیه غرق با ضربان قلب...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 اسفند 1401 10:33
خدای خوب خدای مهربون و عزیزم بخشنده ی بی منت ... دست کم برای خوندن ترانه ای مثل Ashes از سلن دیون ، دقایقی و فقط دقایقی به منم یه صدای خوب میدادی . چی میشد؟
-
جان دار
سهشنبه 25 بهمن 1401 09:29
«هرگز کسی چنین فجیع به کشتن خویش برنخاست°» که من دارم یه روز درمیون باشگاه میرم و استخر . اون هم در استانه ی چهل سالگی :) °از شاملو
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 20 بهمن 1401 00:02
اینکه طرف دائما داره نشخوار میکنه که :« همممم ممم باید به عقاید هم احترام بگذاریم . آری. انسانیت و آزادی بیان و احترام به سلایق و ...» ولی همینکه میفهمه تو نماز میخونی و به یک سری اصول معتقدی ، شروع میکنه به تمسخر و دهن کجی و گفتن اینکه:«وای خدای من! اصلاااا فکرشو نمیکردم تو نماز بخونی ی ی ی» و ... زشت نیس واقعا؟ شرم...
-
شرم و غم، اشک و سرما
دوشنبه 10 بهمن 1401 19:47
زن عمو، دیروز، پس از پنجاه و چند روز توی کما بودن، برای همیشه از میان ما رفت . امروز در حالیکه از غم و سرما ،گوشه ای ایستاده بودم و اشک صورت یخ زده ام را پوشانده بود، خاکسپاری اش را دیدم و هزاران بار چشمان سبز رنگش را تصور کردم و عاجزانه از او معذرت خواستم. معذرت خواستم که به اش سر نمیزدم ، معذرت خواستم که اینهمه می...
-
آ آ فالو ... آی فالو یو
شنبه 1 بهمن 1401 10:52
یه روزایی باید رها کنی همه چیزایی رو که مچاله ت میکنه با خودت بگی بسه . میدونی؟ یه روزایی باید موقع پختن ماکارونی برای ظهر بچه ها، آهنگ رو پلی کنی و برای خودت برقصی رقص که نه ... دستا و سرت رو توی هوا با شادی زایدالوصف عجیبی که حاصل تلقین به شاد بودنه، تو هوا تکون بدی و خودتو رها کنی . پیشنهاد شنیدن چیزی که در خور...
-
تن های تنهای تنها
یکشنبه 25 دی 1401 11:48
کاش یه بیماری می اومد که ویروسش از طریق گوشی و شبکه های اجتماعی سرایت میکرد و خیلی مهلک و کشنده بود. شاید اینجوری این بدبختی رو از زندگیامون مینداختیم بیرون. دوباره آدما رو از نزدیک می دیدیم. انقد تنها نبودیم . دور هم این روزا چایی و شلغم می خوردیم و پرتقال پوست میگرفتیم و تو بشقابامون پوستاشون رو با چاقو ریز...
-
کُما
یکشنبه 20 آذر 1401 10:21
از صبح ، لاله پورکریم تو سرم می خونه : here i go again ... این هم از باگ های خلقته که تو تمام شب سعی میکنی یه چیزایی رو فراموش کنی و صبح به محض بیداری، همه چیز رو با جزییات به خاطر داری و با قدرتی شگرف، توانت رو ازت میگیره به شکلی که انگار شب پیش مُردی،در واقع کشته شدی ...
-
احتمالا قهرمانی در کار نیست *
دوشنبه 2 خرداد 1401 19:39
این خاک، مظلوم تر از اونه که دلم بخواد ازش کوچ کنم . بسیار بیشتر از هر خاکی، مستحق و لایق بوده و هست. ولی دیدی دارن چه بلایی سرمون میارن هر روز، هر دقیقه و هر ثانیه ؟ دیدی چه خجالت نمیکشن؟ دیدی چقدر مادرشون ...؟دیدی چقدر تخمشون ...؟ *عنوان از ترانه ی گروه بمرانی
-
دیروز، وقتی جوان بودم
جمعه 16 اردیبهشت 1401 23:31
دیروز از اصفهان برگشتم . این دومین سفر من به این شهر بود لیکن این بار کمی دقیق تر و با جزییات سیاحتی بیش تر از سفر پیشین. اینکه اصفهان هنر دارد و صنعت دارد و ... بماند. اینکه اصفهان نصف جهان بوده و هست، اینکه فرهنگ دارد و حیات اجتماعی شیک و ... بماند . اصفهان را بخاطر انبوه درختانش دوست دارم . سپیدارها، چنارها، توت...
-
صاحبخانه ی خوب، یه صاحب خونه ی مرده ست
دوشنبه 5 اردیبهشت 1401 22:50
تا همین اواخر فکر میکردم صاحبخانه ی درجه ی ۱ و بینظیری داریم . متوجه نبودم که ین خوبی شگفت انگیز، بخاطر تمیزی و وسواس من در نگهداری ساختمان و مراعات سکوت و ادب و ملاحظاتی ست که به شکل احمقانه ای تمام این سالها داشته ام . و کوچکترین تخطی (حتی در حد مهمانی یکی دو ساعته ی کیان و رفیق ۹ ساله اش) منجر به تذکر و تحقیر می...
-
من یه کاکتوسم
دوشنبه 5 اردیبهشت 1401 11:48
از دور مقبولم از دور محبوبم و جذاب از چند فرسخی دلتنگم میشن از چند قدمی، خواستنی ام +از خودم بدم نمیاد چون آدم بدی نیستم فقط موافق میل و طبع خیلیا نیستم که اونم مهم نیس دیگه ... پیشنهاد شنیدن: + عشق همین بود. مجید سالاری +من وجودم مال تو . طاهر قریشی + He is از Ghost +Seeing blind از niall horan
-
در گودالی نه چندان عمیق
یکشنبه 21 فروردین 1401 18:35
من از اینکه در این حال رها شدم، تنها کسی رو که مقصر میدونم و نمیبخشم، خودمم ... +این حال من، ته نداره واقعا ... پیشنهاد شنیدن: +Remember Everything از Five Finger Death Punch +Because You Love Me وSurviving (feat. Sam York) ازKaz Hawkins +قطعه بیکلام Find Our Way Home از Message To Bears
-
چروک احوال
شنبه 6 فروردین 1401 00:49
برای من و حالم، توصیفی اگر بود! اگر وصف حالم را نامگذاری می کردند، احتمالا اسمم می شد:«چروک احوال»... سالخورده ترین احساس ها درون من رخنه کرده و توان مقابله با آنها را ندارم . داشتم، دیگر ندارم ... تو دو تن هستی. یکی بیدار در ظلمت، و دیگری خفته در نور! شمس تبریزی پیشنهاد شنیدن: +Almost home از Above & beyond +We...
-
در وصف روز نو، نوروز ...
یکشنبه 29 اسفند 1400 09:15
غریب است. آدم غریب هم هر روز یکبار، و هر سال یکبار، دلش میگیرد. آخرِ هر روز و آخرِ هر سال. غروب و عید. #محمود_دولتآبادی پیشنهاد شنیدن: No noe on earth از above & Beyond خواب در بیداری . فرهاد مهراد Infinity از jaymes young
-
من و تکه های من ...
جمعه 27 اسفند 1400 21:03
بعد از رفتن خواهر کوچکتر-ته تغاری خانه به خانه ی بختش- من دیگر هیچ کسی را برای همان خنده های ناچیز و اندکم ، برای کناره گرفتن از غم ها، نداشتم. پس به حس «حسادت به خواهرانه های مردم» دچار شدم. زنانی را میدیدم که دوش به دوش خواهرشان از پشت شیشه ی ویترین بوتیک ها و فروشگاه ها و مغازه ها، با هم برای خرید عید همفکری میکنند...
-
در آخرین روزهای اسفند
پنجشنبه 26 اسفند 1400 23:09
بشدت تنها هستم ...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 دی 1398 18:32
با یقین آمده بودیممردّد رفتیم "فاضل نظری"پ ن: نیستم . شاید برای مدتی، شاید همیشه ...+مو به مو . رضا بهرام +sealed with a kiss . کریس دی برگ
-
تن ها ی تنها
یکشنبه 15 دی 1398 23:20
بهتر شد . آنها که آن روز از فحاشی من دلگیر شدند در سکوت مرا ترک گفتند . من هم هر کانالی را که مطلب روغنفکرانه داشت این اواخر، ترک کردم . من از دنیای شما لفت میدهم، شما از من و عقایدم کناره بگیرید...اهمیتی ندارد :)+Fading ازshallu + بارون نم نم . محمد علیزاده +پناه آخر . محمد معتمدی +ندای عشق. محمدرضا شجریان (میکس...
-
رجل سیاسی
شنبه 14 دی 1398 11:54
دیگه نهایت شمّ سیاسی ما ایرانی ها :"کار خودشونه"و سالهاس با همین تحلیل نابخردانه و بزدلانه، شمشیر غیرتمون رو غلاف کردیم و شیفته ی اونی شدیم که پدرمون رو کشته و مادرمون رو گرفته :)+Repetitious.باروت باند
-
مرگ بر آمریکا،هم دولت و هم ملت
جمعه 13 دی 1398 17:11
مرگ بر آمریکا و دقیقااااا مرگ بر مردم آمریکا و مرگ بر هرچی بزدله و هرچی نامرده و هرچی گوهه ...کارم به سران حکومتم نیس. کارم به سیاسیون نیستتتتت. نیاید اینجا برای من از حکومت و سران بگید ...نگید مقصر این بود اون بود . نیاید بگید حقش بود یا نبود. ترامپ حرومزاده ترین بشر روی این کره ی خاکیه. بزدلیه که دومی نداره.تا قیام...
-
یک عدد نادم که منم
جمعه 6 دی 1398 22:37
امروز خیلی فکر کردم و به ذهنم فشار آوردم تا قسمتهایی از آن ترانه ها را بخاطر آوردم . ۲۱ سالم بود. شاید هم بیست، همین حدودها ...خواستگار آمده بود و با مامانی سر اینکه چرا اذن دخول داده بودشان، درگیری لفظی شدیدی پیدا کردم. رفتم توی اتاق و در را خیلی محکم بستم و کلید را چرخاندم. Case کامپیوتر را روشن کردم و طبق عادت بی...
-
Godless
پنجشنبه 5 دی 1398 00:14
ناراحت کنندهس زمانیکه یک نفر به خودش میگه: بسه دیگه، یکم واقع بین باش احمق!پ ن : از خدا دلخورم چون اون چیزایی میدونست که من نمیدونستم. با این وجود من رو تو اون شرایط قرار داد بدون اینکه بخوام !!!!! ناراحتم که نمیتونم نماز بخونم از سر لج ...+مغرور و عاشق. پازل باند...
-
و لعنت الله علی قوم الظالمین
یکشنبه 1 دی 1398 21:21
از آموزشگاه برمیگردم. سردم است . به خانه که می رسم کمرم را به شوفاژ نزدیک می کنم . زانوهایم را به سینه میچسبانم و دستانم دورشان حلقه می شود. گرم نمیشوم. پتویی را از کمد بیرون می آورم و دنبال خودم روی زمین میکشم، دور خودم میپیچانم و دوباره کمرم را به شوفاژ میچسبانم. پاهایم تا زانو توی برف است. چگونه دستهای مشت شده و...
-
موضوع انشا: اگر مرد بودید
چهارشنبه 27 آذر 1398 22:25
من اگر مرد بودم، اگر زن داشتم، اگر همسرم با خانواده ام خوش رفتار بود و به آنها بیش از خانواده ی خودش اهمیت می داد و رسیدگی میکرد،اگر پس از سالها هنوز سنگ خواهران مرا به سینه میزد و هوای مشکلاتشان را داشت، اگر مرا ترغیب به دستگیری از برادرانم میکرد، اگر مدام زیر گوشم تکرار میکرد:" برادرت است، حرمتش را نگه...
-
رفت قرار از دلم
چهارشنبه 20 آذر 1398 07:55
بی دل و دماغم سیدجان! دل که به قاعده نباشد، تو بگو جنّت اعلی، به ولای علی که خوش نمیگذرد. شما هم که انگار نه انگار گله ندارم، قربانت شوم، اما به خدا، حواستان به دل ما نیست. دورت بگردم! دل خمرهی سیرترشی نیست که به بندش کنی و هفت سال بگذاری برسد و عمل بیاید، پیازداغ است، شش دانگ حواس میخواهد رو برگردانید جزغاله شده...
-
When we walk
یکشنبه 17 آذر 1398 14:56
باران میبارید و هوا سردتر شده بود. بسیار سرد.محصل ها با عجله و کلافگی تلاش میکردند زودتر به خانه برسند. نفس ها شکل بخار و شاید دود، اطراف صورت عابران را میپوشاند؛ تا به حدی که همه انگار توی پیاده رو داشتند سیگار میکشیدند و راه میرفتند.پرتقال فروش ها کنار خیابان صدای ضبط وانت یکی شان را بلند کرده بودند و دو سه نفری دست...