شرم و غم، اشک و سرما

زن عمو، دیروز، پس از پنجاه و چند روز توی کما بودن، برای همیشه از میان ما رفت . 

امروز در حالیکه از غم و سرما ،گوشه ای ایستاده بودم و اشک  صورت یخ زده ام را پوشانده بود، خاکسپاری اش را دیدم  و هزاران بار چشمان سبز رنگش را تصور کردم و عاجزانه از او معذرت خواستم. معذرت خواستم که به اش  سر نمیزدم ، معذرت خواستم که اینهمه  می گفت بیا دیدنم و هی کار داشتم و مشغله و هی نرفتم و همیشه نرفتم و همیشه فقط گفتم چشم و شرمنده میشدم و باز هم نمی رفتم ببینمش. معذرت خواستم که خاطرات خوبی از مهمان نوازی هایش  از بچگی در خاطرم بود اما شرمنده و نادم بودم  . وقتی آمده بودم که شرمسار و بیچاره بر پیکرش نماز خواندیم و به سمت آرامگاهش دنبالش میرفتم. حالا که داشتند زمین خیس و سرد را با بیل زیر و رو میکردند و تلقین میگفتند، آمده بودم. زمانی که رفت، آمده بودم ...

نظرات 4 + ارسال نظر
حسین چهارشنبه 19 بهمن 1401 ساعت 04:59

سلام
خسته نباشید
همینجوری اومدم که هم سلام بگم و هم نوشته هاتون بخونم و ان شاءالله که بزودی آپ شی

سلام . ممنونم

اسماعیل سه‌شنبه 11 بهمن 1401 ساعت 12:59 http://www.fala.blogsky.com

روحشون در آرامش؛ تسلیت می گم.
متاسفانه این حس رو من م تجربه کرده ام و خیلی تلخه...

ممنونم . حس خورنده و کشنده ایه

علی دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت 22:33

سلام ارغوان خانم
عرض تسلیت دارم...روحش شاد

سلام برادر . ممنونم .روح رفتگانتون شاد

حسین دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت 20:11 https://darfarasoyzendegi.blogsky.com

سلام تسلیت عرض می کنم
روحش شاد و قرین رحمت اللهی
یا شعر شیخ بهایی افتادم که می‌گفت :
زنده را تا زنده است باید به فریادش رسید، ورنه بر سنگ مزارش آب پاشیدن چه سود،

خدا رحمتش کنه حداقل شب اول قبر نماز لیله الدفن بخوان اینجوری بیشتر بهش خیر میرسونی

سلام .ممنونم .روح رفتگانتون قرین رحمت و آرامش .درسته . شرمنده ام تا ابد ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد