ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
در سالن انتظار نشسته ایم . خیلی ها سرشان توی گوشی است . هوا خوب است. حال من خوب است . حال آقای روبرویی خوبتر است . او تنها کسی ست که سرش توی گوشی نیست.
چند دقیقه ای یکبار ،نگاهم را از صفحه ی گوشی برمیدارم . آقای روبرویی با لبخند دوباره نگاهم میکند . حدس میزنم به کسی که دوستش دارد شبیهم . چون نگاهش آزاردهنده نیست .
حالم خوب است . حالم مرا شبیه به آدمهایی که دوستشان داریم کرده است . آقای روبرویی ، کسی را که دوست داشته یا دارد در من میبیند . من تو را در خودم :)
قسمتی از دیالوگهای تلگرامی من و دوستم :
او:
آخ
سینم تیر میکشه
Arghavan:
برو قرص بخور
او:
ندارم
یه هفته اس هیچ قرصی نخوردم
یه هفته اس از دارو هام دورم
Arghavan:
بسکه نادانی
مث من باش
حرصتو با قرص بخور حداقل
او:
لج میکنم
باخودم
چوبشو مامان وبابام میخورن
Arghavan:
من اگه لج میکنم . چوبشو خودم میخورم ...
آدم خوبه اگه نامردی میکنه در حق خودش باشه نه دیگری . اونم چی ...بابا و مامان؟