ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
نه مثل اینکه راست راستی وقت رفتن است ...هیچ می دانید توی دلم چه آشوبی ست ؟
تنها جایی را که داشتم توی این دنیا ، بی واهمه حرف دلم را بزنم همین جا بود ...و دارم به خودم مرخصی میدهم تا نباشم ! که حالم بهتر شود ...کمتر روی صندلی بنشینم ، کمتر از استراحتم بگذرم برای خواندن ونوشتن ...
این نفر که بیاید حسابی سرم شلوغ میشود ، نمیتوانم به دیدن دوستان سایبری بیایم ، نمیشود که بیایم نه این که دلم نخواهد ! دلم برای همه تان خصوصا خودم تنگ می شود !
روزی برمیگردم و اینجا را می خوانم ... با خودم قرار گذاشته ام اسم آن هایی را که از یادم نبرند بگذارم دوست ! بگذارم رفیق ! نه از آن هایی که از دیده شان که بروی ، رفته ای !
قرارمان باشد برای وقتی که برمیگردم ... با کلی حرف ! کلی گپ !
همه تان را به خاطر سپرده ام برای روزهای دلتنگی ام ! دوستتان دارم !
من رفتنی شدم، تو زبان باز کردهای!
آن هم فقط همین که: "برو، در پناه حق "
-------------------------------
پ ن : کم و بیش می آیم و می خوانمتان ! نه مثل سابق ! اما اگر مجالی باشد ، و عمری ، هستم کنارتان !